توسط: استاد معظم حضرت آیت الله کمیلی خراسانی سلمه الله
مکاشفات خطرات و آفاتی دارد و سالک ناچار است که آنها را کاملا بشناسد تا از خواستهی نفسش رها گردد. در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
الف) سخت بودن تشخیص مکاشفه ی درست از نادرست
ب) بازماندن سالک از سیر حقیقی به وسیله ی این مکاشفات و مشغول شدن او به آنها از پیمودن راه توکل و توحید.
دلیل بر این گفته ها آن است که بعضی از اساتید شاگردان خود را از پرداختن به این امور باز میداشتند، بلکه گاهی با تصرف حالت مکاشفه را نیز از ایشان سلب می کردند.
ج) در بعضی موارد مکاشفات با واقعیات منطبق نیست و با موازین شرعی نمی خواند.
د) مکاشفه نوعی دخالت و تصرف در نظام هستی و ظاهر عالم طبیعت است.
ه) مکاشفه باعث بزرگ بینی می شود، به صورتی که سالک مدعی آنچه ندارد نیز می شود، چنانکه برای«محمد علی باب»که طلبه ای از طلاب حوزهی نجف بود اتفاق افتاد و دین بیهوده و ساختگی بهائیت از او نشأت گرفت.
و) مکاشفه حقیقت نیست بلکه از عالم مثال است، به همین جهت از انسان های کامل صادر نمیشود، من نیز از استادم ندیدم چنین مکاشفاتی که بعضی به آن افتخار می ورزند.
ز) هر سالک که به دوستی و عشق الهی و عرفان حقیقی اشتغال داشته باشد، به چنین اموری اعتنا نمی کند و اگر چیزی هم ببیند به استادش در حالی که از آن پرهیز دارد در میان می گذارد. چرا که می ترسد در مهالک نفس سقوط کند.
ک) چنین مکاشفاتی از غیر اولیای خدا هم دیده می شود. پس مکاشفه نه موجب فضیلت است و نه امتیازی دارد.
ل) مکاشفه، سالک را از عالم قرب و معرفت دور میکند و برتر بینی و غرور را در او به وجود می آورد و سالک در این حال به جای پرداختن به کلیات و مقصد عالی مشغول جزئیات میشوند.
م) مکاشفه ها تجلیات و ظهور نفس هستند و چاره ای جز معالجه ی آن توسط استاد وجود ندارد.
خلاصه ی کلام اینکه تفکر توحیدی و تعمق در نورانیت درون به سالک مجالی نمی دهد که در مکاشفه ها بیندیشد. سالک باید وقت خود را به گونه ای پر کند که فراغتی برای کارهای دیگر باقی نماند
مطالب فوق، مواردی را از خطرهای مکاشفاتی که بعضیها خیلی به آن می نازند و آنهایی هم که ندارند، دنبال چنین مکاشفاتی هستند، بیان کردیم. گفتیم که برای مکاشفهها، خطرهای فراوانی هست، آفت های فراوانی هست و شخص سالک باید توجه کند که این آفت ها چگونه است. باید آگاه شود تا اینکه یک وقت مبتلا به چنین آفتهایی نشود و بتواند خودش را از گیر آنها بیرون بیاورد.
بعضی از خطرها را که حدود ۱۰ مورد است را شمردیم ، اما بیش از این است. حالا آنهایی که ما در کتاب المطالب السلوکیه آوردیم، برای این است که دوستان متوجه شوند. چون ما در دوستانمان اهل مکاشفه داریم، یکی دو نفر هم نیست، ما چند نفر داریم که در این عوالم سیر میکنند و البته این هم یک مسئله طبیعی است، چون وقتی انسان وارد این گود سیر و سلوک شد و با مقتضیات نفس اماره اش مخالفت کرد، قهرا در این مخالفتها و ریاضتها و تعبدها و توجهها و توسلها، یک انواری را میبیند، یک صداهایی را می شنود، یک قضایا یا واقعههایی اتفاق میافتد و رخ میدهد و اینجاست که می گویند دستگیری استاد در این گونه مَضالِّ قدم است که باید وجود داشته باشد و استاد باید بالاسر این سالک باشد که یک وقتی مغرور به این مکاشفات نشود…..
حتی اگر این کشف ها؛ کشف های یقینی ، کشف های نورانی ، کشف های صحیح هم باشد. اگر بنا باشد این کرامت های الهی او را مشغول کند، به طوری که همیشه دوست داشته باشد از این جنس مکاشفه ها و داستان ها و خواب ها و کرامت ها ببیند، این شخص گرفتار همین مسائل می شود، دیگر نمی رود بالاتر از اینها. لذا برای اینکه گرفتار به این مسائل نشود، اینجا استاد هست که او را راهنمایی می کند. اما خیلی ها بودند که استاد نداشتند؛ خدا میداند که اینها سرشان بند شده به همین مکاشفه ها و کرامت ها، خب اینها هم که غرورآور بوده و قسمتی هم شیطانی و نفسانی بوده و کسی هم نبوده که این را درست ارشاد کند و این به یک ادعاهایی در نفسش مبتلا شده است.
در اثر این کرامت ها و این مکاشفه ها، خودش را بزرگ دیده که بله ! ما دیگر کارمان تمام شده! ما دیگر به حد اعلای از سیر و سلوک رسیدیم! به خودش اجازه میدهد که به او مراجعه کنند و شاگردانی و گروهی بیایند آنجا و از او استفاده کنند، همه اینها را هم از آن الهاماتی که خودش برای خودش درست کرده می گیرد. آنوقت می نشیند و مراجعه می کنند به او و دستور می دهد و ذکر می دهد و از این برنامه ها؛ درحالی که کوری عصاکش کوری دیگر شده است! خودش هنوز از این مسائل نجات نیافته، خودش نیاز دارد به یک نفر بالای سر، حالا میخواهد یک افرادی هم هدایت و ارشاد کند.
خب همین ها موجب ادعا های کذب و ادعاهای شیطانی و نفسانی او می شود که این ادعا ها هم روز به روز زیاد میشود. گاهی اوقات می گوید بله! از امام زمان(عج) به من ماموریتهایی داده میشود!، گاهی اوقات می گوید از غیب ملائکه که موکل من هستند، ملائکه را می بینم، ملائکه با من حرف می زنند یا جنی های شیعه با من هستند، و از این دست ادعاها! خب اینها تخیلات خودش است، چون تخیل خیلی کار می کند برای انسان، اگر قوه خیال راهش باز بشود، این خیلی از چیز های کوچک و بزرگ کوه درست می کند برای خودش. حتی از یک چیزهایی برای خودش تصوراتی درست می کند.
مگر هر چیزی که انسان شنید دیگر این از طرف خداست؟ شما از کجا می دانی عزیز من؟ چرا داوری می کنی؟ چرا میگویی که آمدند در گوشم گفتند اینجور باید بکنی؟! خیلی خوب اولش می آید میگوید برو فلان کار خیر را بکن، فلان کار را نکن، باید این کار را کنی، باید این کار را نکنی…تا وقتی که غالب بشود بر شما؛ آنوقت بعد از اینکه غالب شد حرفهایش را میزند با شما. آنوقت غیر شرعی ها را می آورد! از اول که غیر شرعی نمی گوید، از اول روی شرع با شما حرف می زند. بعد که یک مدتی شما را در قبضه خودش آورد، آنوقت می آید روی شما تسلط پیدا می کند و بعد دیگر شما اسیرش میشوی و باید هر چیز که میگوید انجام دهی و اگر نکنی هیچ! گرفتاری؛ ولی ما کاری می کنیم با شاگردانمان و با دوستانمان که نگذاریم آنها گرفتار شوند. استاد کارش این است. نمیگذارد این برود در راه کج و این طرف و آن طرف. نمی گذارد برود، حفظش میکند و نگهش می دارد. این کار استاد است دیگر.
حالا در این درس، ما خطر های مکاشفه را یکی یکی بیان کردیم. گفتیم اول این که این شخصی که به گفته خودش گرفتار مکاشفه و کرامتهایی شده، چطور میتواند بدون استاد سقیم را از صحیح تشخیص بدهد؟ چطور می تواند شیطانی را از غیر شیطانی ، نفسانی را از رحمانی ، اینها را چه جور می تواند تمیز دهد؟ این یک.
مگر نه این است که سالک باید به طرف توحید الهی سوق پیدا کند؟ خب وقتی او مشغول یک همچین مسائلی بشود دیگر از آن هدف نهایی عقب می ماند، آن هدف که باید توحید جهانی و عرفان حقیقی برایش پیش بیاید، دیگر پیش نمیآید و محجوب می شود، و لذا استاد ما مرحوم آیت الحق آسید هاشم موسوی حداد (رضوان الله تعالی علیه) مرتب توصیه میکرد و می گفت که یک وقت دنبال اینجور مسائل نروید و حتی اگر در برخی از شاگردانش که یک همچنین چیزی می دید که مبتلا به چنین مسائل شده، تصرف می کرد و اینها را از او میگرفت. ایشان کارش این بود، همان کاری که بنده دارم با شماها و شاگردهایم میکنم که همیشه تاکید دارم بر این مسائل ، خودتان بار ها و بار ها این تاکیدها را شنیدید.
خب آیا این درست است که یک مجتهدی را تکفیر کند؟ گفتم آقا خود همین که به تو گفته است کافرست؛ خود این مورد به وضوح نشان میدهد که این منادی که با شما سر و کار دارد از شیاطین است، از جن است، از راه غیر صحیح است، تو چرا آخر بهش اطمینان می کنی؟ حالا این فرد (گرفتار شیطان) چه کار میکند؟ میآید تاویل می کند، میگوید این که گفته کافر است، منظورش کفران نعمت است نه آن کفران اعتقادی! آخر اینها مشکلشان هم این است که برای خودشان توجیه میکنند. چیزهایی که میبینند و میشنوند را میخواهند با ضوابط شرعی، با ضوابط قرآنی تطبیق دهند. حالا خودش چند کلاس رفته؟ چقدر عالم است؟ چقدر از مسائل شرعی سرش می شود؟
آفت دیگر اینکه این جور مکاشفه ها اگر در مسائلی باشد که مربوط به عالم خلقت باشد، به نظام عالم طبیعت و خلقت و او بخواهد یک چیزی را بر خلاف نظام خلقت بگوید، این مشکل دارد دیگر. مثلا میگوید من چشم برزخی دارم، میگوید من فلان شخص را به شکل سگ می بینم ، خب شما می توانی حکم سگ را بر او جاری کنی؟ می توانی بگویی آدم بدی است؟ مگر هر که رفت در این مسائل، دیگر هر چه دید حق است و یقین است برایش؟ حالا یک وقت مثلا آمیرزا حسین قلی همدانی باشد که استاد کل در طریقت بوده، شاگرد های مجتهد زانو می زدند پای درسش، او بیاید چشم برزخی پیدا کند، او مثلا یک عده ای را به شکل حیوانات ببیند، که او هم می گفتند وقتی میرفته است حرم و میآمده بیرون، عبایش را روی سرش می انداخته و سرش پایین بوده است. مگر نه این است که خدا ستار العیوب است؟ ما بیاییم عیب های مردم را کشف کنیم همه چیزها را بگوییم؟ مثلا میآیند چهره خوانی می کنند و… می گویند بله آقا! تو باید اینجور باشی، آنجور باشی، باید مثلا زنت اینجور باشد، کسبت اینجور، کارت اینجور… همه را به هم میریزند. این آخر روی چه قاعده شرعی است؟
«قد تصیر سببا لکبریاء النفس»؛ گاهی اوقات همین مکاشفه ها، نفس را بزرگ می کند. بعد مدعی یک مطالبی می شود. همان که در مقدمه درس من برایتان توضیح دادم. حالا اگر مصداق بخواهید، می توانیم مثال بزنیم به محمد علی باب، به شیخ حسین بهاء، به سید کاظم رشتی؛ به اینهایی که رفتند یک دین بهاییت برای خودشان درست کردند و مسلمانهای شیعه را بهایی کردند. مگر چقدر می گذرد از تاریخ بهاییت؟ شما بروید تاریخ محمد علی باب را بخوانید که اعدامش کردند. این آقا طلبه نجف بوده دیگر، ولی آب و هوای نجف، آنهایی که رفتند می دانند، خشک است. خب این آقا فرض کنید در لبنان با آب و هوای آنجا بزرگ شده، بعد می خواهد بیاید یک چند سال در حوزه علمیه درس بخواند.
(مثلا در مدرسه ای که من درس میخواندم، یک طلبه لبنانی دیدم حالش خیلی به هم خورده بود، سید هم بود و بزرگوار، ولی خب در لبنان بزرگ شده بود و حالا آمده بود یک چند سال درس بخواند، میخواست ریاضت بکشد. میخواست یک کارهایی که بعضیها می کنند، انجام دهد. خب مریض کرد خودش را دیگر، دیوانه شد.) حالا این محمد علی باب هم همینجور، وقتی ضعیف کند آدم خودش را ، لاغر کند، قوه خیال در لاغری بیشتر کار میکند. در این مسائل روانی شما بروید بپرسید، از روان شناس ها بپرسید. وقتی انسان مغزش، روانش ضعیف شد، این قوه خیال فعال می شود، کار می کند، چیزهایی می گوید با خودش، اصلا حرف می زند مثل یک منادی غیب با او صحبت می کند. یکی از دانشجو ها، یک مدتی ما اصفهان بودیم با من راه میرفت می گفت دارد با من صحبت می کند! خب من دیدم این یک بچه لاغری بود، ضعیف بود.
«انها لیست من عالم الحقیقه بل من عالم المثال»؛ خب این را همه می گویند که مکاشفات در عالم مثال است نه در عالم حقیقت. اصلا کسی که پا گذاشت در عالم حقایق ، حقایق برایش روشن است دیگر نیازی به مکاشفه ندارد عزیز من! وقتی دیدش دید توحیدی جهانی شد، دیدش، گوشش، تمام وجودش خدایی خدایی شد، این دیگر چه نیازی به مکاشفه دارد؟ چه نیازی به طی الارض دارد؟ چه نیازی به این کرامت هایی که بعضی ها عنوان می کنند و کتاب مینویسند و اینجا و آنجا با آب و تاب نقل می کنند، چه نیازی دارد؟ اینکه دائم با خداست، دائم در عشق خدا است، دائم در توحید است، چه می خواهد دیگر؟!
بنابراین، همه قائلند به اینکه مکاشفات در عالم تمثلات است و آدم هایی که کامل کامل میشوند، روز به روز مکاشفهشان کم میشود. پا میگذارند در عالم انوار یقین، در یقین هستند اینها، در یقین به سر می برند، در آن ایمان سلمانی به سر می برند. حالا یک وقت هم خدا یک چیزی به آنها میدهد؛
گاهی مرحوم استاد(حداد) میگفتند یک چیزی دادند به ما و ما هم دادیم، و بعد هم گرفتند از ما و نمیدهند، ما چه کار کنیم. آخر بعضی ها مدام می آمدند سراغ آقا که بله ، حالا یک نظری هم به ما کنید، یک زمانی حال آقا در فنا خیلی قوی بود، خیلی شدید بود، خیلی زیاد بود، در فنا که می رفت عجیب تصرف میکرد. ولی یک وقتها هم خیلی عادی بود، نداشت آن حال را. حالا نمیخواهیم بگوییم از ولیّ کامل مکاشفه صادر نمیشود، چون ما گفتیم بعضی جاها دارند بعضی ها، ولی آن مکاشفه ای که ولیّ کامل میبیند، آن کشف یقینی است که در آن هیچ خللی نیست و مویی لای درزش نمی رود.
این را نمی توانیم قیاس کنیم با مکاشفه های پیش پا افتاده ای که خیلی ها می بینند. قبلا برای شما گفتم، حاج عبدالزهرا گرعاوی(ره) از شاگردان مرحوم استاد بود. خیلی ما خاطرات داریم با ایشان. این سفر هم که رفتیم نجف رفتیم سر مقبره ایشان که در قبرستان کمیل قرار گرفته است. ایشان اهل مکاشفه بود، ولی اینقدر مکاشفه داشت که خودش دیگر به تنگ آمده بود. می گفت من در نمازم می خواهم دعای قنوت بخوانم، یک دفعه صحنه کربلا جلوی چشمم می آید ، لشگر امام حسین(علیهالسلام) یک طرف، لشگر عمر سعد یک طرف ، دارند جنگ میکنند، میگویم خدایا من که آمدم یک خرده با تو مناجات کنم، خدایا این مکاشفه حتی در نماز هم از من دست نمی کشد.
آنوقت شما ببینید چقدر آرزو دارید که یک مکاشفه داشته باشید، می گردید دنبال اینکه یک مکاشفه پیدا کنید! در حالی که آن آقا دارد ناله می کند می گوید من نمی خواهم اینها را ؛ من از خود استاد نشنیدم. ولی یک چیزی از مرحوم استاد ما نقل شده و آن اینکه ایشان یک مدتی در آن سلوکشان به همین مکاشفات گرفتار شدند. ایشان می رود حرم امام موسی بن جعفر(علیهماالسلام) ، ضریح آقا را می گیرد تکان می دهد و می گوید آقا اینها را از من بگیر، من نمی خواهم اینها را. آنوقت شما طالب یک همچین چیزهایی هستی. این درست است؟!
آفت دیگر، در همان آفت قبلی ماگفتیم که «و انی لم أرمن أُستاذی مثل هذه المکاشفات»؛ این مکاشفه ها که بعضی به آن مینازند و افتخار میکنند، ما شاگردان استاد از استادمان مکاشفه نمی دیدیم. خیلی کم اتفاق می افتاد، خب اگر چیز خوبی بود، خب باید این ولیّ کامل داشنه باشد.
«کل من یکون مشغولا بالحب و العشق الالهی …»؛ هر کسی که در وادی توحید و عشق خدا باشد، اگر واقعا در محبت و عشق خدا باشد، او دیگر اصلا فراغت ندارد، فرصت ندارد که برود سراغ مکاشفه ها و اینها، و اعتنا هم نمی کند. یعنی اگر هم پیش بیاید، یک انواری را ببیند سر قرآنش، سر سجاده نماز، جایی در حرم ائمه(علیهمالسلام)، توجه نمی کند، حالا آن نور هم مثل روشنایی اینجاست، اصلا مرحوم استاد می فرمود که بابا اینها (عالم خلقت) همه معجزه است.
چرا آخر اینها را از هم جدا می کنی؟ شما خودت معجزه هستی عزیز من! کی می تواند مثل شما را خلق کند و بیافریند؟ کی میتواند اینجور چشم به شما بدهد، اینجور گوش به شما بدهد؟ خودت معجزه ای چرا دنبال معجزه هستی؟ چرا فکر نمی کنیم آخر؟ به صرف اینکه یک نوری از غیب آمده، بله دیگر! ما از عالم نفس آمدیم بیرون! ما دیگر بله رسیدیم به عرش اعلاء!!
اشتباه است عزیز من، اشتباه است. حالا، حرف اینجاست که ما می گوییم اشتباه است، ولی قبول نمی کند. اگر زیاد رسوخ پیدا کند دیگر قبول نمی کند، حرف شما را اصلا قبول نمی کند، هر چه هم بهش بگویی می گوید نه همین راه که من می روم درست است. همه اینها، این علما که دارند به من میگویند باطل است؛ میگویی خلاق شرع است نکن، قبول نمیکند. اصلا بعضی ها شنیدم میگویند ما پول که نمی گیریم، دکان هم درست نکردیم، ما کار مردم را داریم راه می اندازیم، ما ماموریت الهی داریم! به ما گفتند که کار مردم را راه بیاندازیم… خب از این راه وارد می شود عزیز من.
این کسی که واقعا مشغول کار خدایی است همیشه، این نمی رود سراغ این مسائل، و اگر هم چیزی دید فورا می آید به استادش می گوید، تا اینکه یک وقتی سقوط نکند در مهالک نفسانی، استادش هم کمکش میدهد، بعد گفتیم که اگر این امورات غیبی و خوارق العاده که برای شما پیش آمده، اگر اینها واقعا صد در صد مهر صحت بگذاریم رویش، تازه چی می شود؟ تازه مشابه همین ها را غیر اولیاء الله هم دارند! مرتاضین هندی هم دارند! آنها را چه می گویی شما؟ او که می آید یک قطار را می ایستاند، آن را چه می گویی؟ آن که خاک می گذارد در دستش، زیر آفتاب می ایستد، می ایستد همین طور شب و روز، نمی خوابد تا آن یکدانه گندم در دستش بروید! اینها اینجوری عقیده دارند! آن وقت می گوید من دیگه از نفس آمدم بیرون!!
تازه در نفس قوی شده، قدرت نفس زیاد شده، نفس هم قدرت دارد عزیز من. برای اینکه این کارهای باطل، ریاضت های غیر شرعی، شیطان را به شما نزدیک می کند. وقتی شیطان را نزدیک کرد، شیطان قدرت دارد عزیز من، خیلی کار می تواند بکند برای شما.
«تبعده عن عالم القرب والمعرفه، و تولد فی نفسهالعجب والغرور فینشغل بالجزئیات عن الکلیات والمقصد الأسمی»؛ مکاشفه،سالک را ازعالم قرب و معرفت دور میکند و برتر بینی و غرور را در او به وجود میآورد و سالک در اینحال به جای پرداختن به کلیات و مقصد عالی مشغول جزئیات میشود؛ آفت دیگر مکاشفه اینکه موجب عُجبش می شود و در مسائل جزیی فرو میرود. یعنی مثلا یکی به او مراجعه می کند که من چشمم چه گونه است، من گوشم فلان، مریض دارم، مشکل دارم…و این، دیگر شب و روزش گرفتار همین مسائل مردم است. در مسائل جزیی مردم است، دیگر در کلیات توحیدی و الهی فکر نمی کند، مجال نمی ماند برایش دیگر.
و آفت دیگر اینکه، کلا این جور مکاشفهها ظهورات نفسانی است که برای انسان پیدا می شود. اینها تجلیات نفسانی است که به وسیله استاد باید معالجه شود.
و آخرش هم گفتیم که فکر را باید برد در توحید و در تنویر باطن. اگر کسی فکرش را در این مسائل توحیدی، در آیات آفاقی، آیات انفسی فکرش را إعمال کرد، از خطر مکاشفه بیرون می آید و دیگر مجالی برای او نمی ماند که بیاید در مسائل کرامت و کشف و این جور حرفها بخواهد، وقت صرف کند.
در این ساعت از خداوند مسئلت داریم که خودش لطف کند، ما را از حتی خیال این جور مسائل بیرون کند و ان شاءالله راه یقین را، راه ایمان را، تقویت ایمان باطنی و مراتب ایمان را، ما بتوانیم در خودمان بیشتر کنیم.
إن شاءالله خدا به همه شما توفیق کامل عنایت کند و شما را از خطرات شیاطین و نفس و جن و حتی خطر ملک ؛
بعضی ها می آیند می گویند ملک موکل داریم. ملائکه هم برای انسان گاهی ایجاد خطر می کنند! نمی توانیم بگوییم فرشتگان هستند و اگر انسان گرفتار فرشته شد، دیگر این راهش صحیح است، ولی آنکه گرفتار جن می شود آن راهش درست نیست،نه! اینها هیچ کدامش درست نیست. ما نباید به غیر از آنکه ماموریم در عالم ظاهر به همان مسائل تشریعی، به چیز دیگر عمل کنیم و ما مامور نیستیم که برویم سراغ یک مسائل دیگر. تسخیر ملک از محرمات است، این را هم من به شما بگویم. گناه کبیره است. شما اگر یک ملکی تسخیر کنی که بیاید در خدمت شما قرار بگیرد و یا یک جنی را تسخیر کنی بیاید در خدمت شما قرار بگیرد، ولو بخواهی با آن کار مردم را راه بیاندازی، هیچ کدام از علما اجازه نمیدهند. شما اگر یک مجتهدی را آوردی که اجازه دهد، به شما جایزه میدهم! دیگر بیش از این من حرفی ندارم. امیدواریم که إن شاءالله این صحبت ها موثر واقع بشود.
اللّهم اغفر لنا و لوالدینا و لآبائنا و لأُمّهاتنا و لمَن وجب حقه علینا و لجمیع المؤمنین و المومنات
رحم الله من یقراء الفاتحه مع الصلوات
بیانات حضرت استاد آیت الله کمیلی (حفظهالله) در تاریخ ۱۳۹۰/۰۱/۳۰؛ مطابق با ۱۵ جمادی الاولی ۱۴۳۲
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اسال الله لکم الاوقات المنیره من انوار الله انشاالله
من می خواهم با توکل بر خدا و انشاالله وارد مسیری شوم که مرا عاشق قلبی خدا نماید، عشقی به قراتر از عشق بلاتشابیه ، دختر و پسر…
چگونه باید استاد را پیداکنم ، دنبال استاد می گردم.
لطفاً من را راهنمایی کنید.شکراً جزیل
سلام.شماتقوای الهی رارعایت کنیدبرطبق رساله علمیه .آیت الله بهجت فرمودنداگرانسان تقوای الهی پیداکنددرودیواربه اذن الهی استادش خواهند بود.
سلام علیکم با تشکر از مطالب پرمغزتان و وقتی را که برای نشر مطالبی اختصاص داده اید که حداقل برانگیزاننده و مشتعل کننده امید عاشقان برای حرکت بسوی دوست است.خواهشی از جنابعالی داشتم اگر شما رهپیموده اید یا اگر نیستید شخص استادی یا حداقل رهپیموده ای یا حداقل آشنا به راه سیرالی الله را معرفی نمایید زیرا بنده دراثر سیروسلوک خودسرانه دچار مسایل بغرنجی شده ام ونیاز شدید به دردودل با یک دردآشنا میباشم .ومن الله التوفیق
سلام و درود خدا و فرشتگان خدا بر شما
اگر طالب و سالک واقعی باشی پاسختان را می گیری
باسلام برشما.
خدا خیر دنیا و اخرت را به شما بدهد همین حالا سر سجاده برایتان دعا کردم.اینکه میگویید شما تقوای الهی پیشه کنید در و دیوار استاد شما میشود همین مطالب شما در این سایت استاد من شد.ممنون لقا الهی نسیبتان
آنچه هست محبت است بدون محبت آنچه هست ظروف تهیست،من که میگویم کلام خود نیست بلکه فردیست در جمع بیکران هستی که باورش کار هرکس نیست،مگر که معنای آن بداند که چیست،ارابه ها بحرکت در آورید که نگهبانان ماورا به آنچه در زمین میگذرد نیازمندند بشکافید آنچه شکافتنی نیست در دل سنگ بروید و ترکیبهارا جدا کنید
تا کی ادعاهای دروغین و مقدس سازیهای پوچ کسی بار خوشبختی کسی رو نمیتونه بکشه فقط خودتی. شما مدیره به ظاهر سالک نظرات ک موافقینو فقط میزارین خخ سالک دیکتاتور
سلام
خدا حفظتون کنه
دعایتان می کنیم که به راه مستقیم هدایت شوید
سلام استادمیخام منوراهنمایی کنه درامرسلوک…
باسلام خدمت شما استاد عزیز.من نه سالک هستم که دنبال استاد بگردم نه منکر عرفان .ولی سخنان شما خیلی چیزها رو تو راه بندگی خدا برام روشن کرد.تا الان فکر میکردم تمامی عرفای نامی ما دنبال این نوع مکاشفات هستن و اونها هم برای پرداختن به این امور دست به ریاضات شرعی و …میزنند. اما همونطور که شما گفتی هدف قرب خداست و بس. در پایان ممنون از مطالب مفید و قابل فهم تون
سلام مومن
شما چند گام از ما به خدا نزدیکترین
خوشا به سعادتتان