شاخصه های عرفان اسلامی (قسمت اول)
یا رب فرج امام ما را برسان
آن صاحب انتقام ما را برسان
گر دیده ی ما لایق دیدارش نیست
بر حضرت او سلام ما را برسان
بازار روش های عرفانی داغ است، خیلی از کلاس های عرفانی سخن از عرفان اسلامی می گویند، از کجا می شود فهمید که روش های آن ها درست است؟
در پاسخ به سوال شما به برخی مؤلفه های عرفان ناب اسلامی اشاره می کنیم:
۱- خدا محوری
عرفان اصیل اسلامی، عرفانی «خدامحور» است، آیا «سلوک منهای خدا» و عرفان خدا گریزانه ممکن است؟
عرفان های بدون خدا و سلوک منهای حق سبحانه گرفتاری نفسانی و ابلیسی می آورد و «انسان در تاریکی» خود را در «روشنایی» می بینید!!
باید هوشیار بود که ایمان به خدا دارای دو رکن است:
۱٫ باور قلبی پایدار،
۲٫ عمل مؤمنانه.
و البته «ایمان» ذو مراتب دارد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا»
یا فرمود: «لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ» و ایمان عقلی-شهودی، ایمان ناب و خالص می تواند مأمن و مصونیت بخش باشد. «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ».
پس عرفان نباید سکولار و منهای خدا باشد که «سرابی» بیش نیست.
۲- ولایت گرایی
سالک الی اللَّه در عرفان اصیل اسلامی «اهل ولایت» است یعنی معرفت و محبت به انسان کامل معصوم و تعبد و التزام عملی به سنت و سیره و اولیای دین را نصب العین خویش قرار می دهد، زیرا انسان کامل هم «صراط مستقیم» است که قرآن کریم فرمود: «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ».
و امام صادق علیه السلام در تفسیر «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» فرمودند: «واللَّه نحن الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ».
و امام سجاد علیه السلام نیز فرمود: «نحن ابواب اللَّه و نحن الصراط المستقیم».
زیرا سلوک «صراط مستقیمی» می طلبد که تخلف پذیر باشد و نه «اختلاف بردار» و این هم خصوصا باید تبیین شود و هم مصداقا که در احادیث یاد شده انسان کامل و مکمل مصادیث عینی و حقیقی صراط مستقیم اند و سلوک منهی ولایت آنان معنا نداشته و نتیجه بخش نیست چنان که در تفسیر آیه: «ثُمَّ اهْتَدی» از سه امام یعنی امام زین العابدین، امام محمدباقر و امام صادق علیهما السلام آمده:
«ثم اهتدن، الی ولایتنا اهل البیت، فواللَّه او ان رجلا عبداللَّه عمرا، ما بین الرکن و المقام، ثم مات و لم یجئی بولایتنا لاکبر اللَّه فی النار علی وجهه». و… .
۳- نیاز به استاد
به تعبیر استاد مطهری سالک برای رسیدن به «توحید» باید مراحل و منازل را طی کند و در طی مراحل و مقامات که با واردات قلبی همراه است محتاج «پیر»، «راهنما»، «مرغ سلیمان» و «خضر طریق» یا انسان کامل است که او را مراقبت نماید و از راه و رسم نزال ها آگاهش نماید.
در «عرفان عملی» پس از طرح ضرورت استاد سلوکی از شرائط مرید و مراد و شاگرد و استاد گفته اند مثلا در شرائط استاد گفته اند:
۱٫ جامع باشد،
۲٫ به مقام فناء رسیده باشد،
۳٫ صاحب نظر و داری ولایت باطنی باشد،
۴٫ اسلام شناس کامل باشد.
حال با توجه به ویژگی آن علمی و عملی یاد شده آیا بهتر نیست انسان سالک در پرتو انسان کامل معصوم که سنت و سیره اش حضور دارد سلوک نماید و از جاده حق و مستقیم «ولایت گرایی» خارج نشود و اگر دنبال استادان عرفانی و سلوکی می رود استادانی که ویژگی ها یاد شده را داشته و غرق در ولایت باشند، مجتهد، مجاهد، صاحب ولایت باشند.
با توجه به نکات یاد شده است که بزرگان فرموده اند:
«اگر انسان عمری را در پیدا کردن استاد کامل صرف کند جا دارد». یا فرمودند: «کسی که به استاد رسید نصف راه را طی کرده است».
کسانی مانند: آیت اللَّه بهجت، علامه حسن زاده آملی، علامه جوادی آملی، و… علم هدایت و چراغ ارشادند و سیره عارفانی چون: ملا حسینقلی همدانی، میزرا علی آقا قاضی طباطبائی، آیه اللَّه شاه آبادی، میزرا جوادآقا ملکی تبریزی، و… که همه اهل فقاهت و اجتهاد و سلوک عمیق عرفانی بوده اند موجود است. چرا اگر اهل راه هستیم به آن ها توجه نمی کنیم؟! آری «در خانه اگر کس است یک حرف بس است» و…
۴-شریعت گرایی
شریعت در اینجا به معنی مجموعه باید و نبایدها یا احکام فقهی اسلام است که در وجوب، حرمت، اباحه، مستحب و کراهت ظهور یافت می باشد چنان که گفته اند:
«شرع از ماده شرع (بر وزن زرع) در اصل به معنی «راه روشن» است، راه ورود به نهرها را نیز «شریعه» می گویند سپس این کلمه در مورد ادیان الهی و شرایع آسمانی به کار رفته است. زیرا راه روشن سلوک و سعادت در آن است و طریق وصول به آب حیات و زندگی حقیقی، معقول و سازنده است پس شریعت هرگاه در مورد آئین حق به کار برود به خاطر آن است که انسان را به سرچشمه وحی و رضایت الهی و سعادت جاودان که هم چون آب حیات است می رساند.
«سلوک عرفان» بدون التزام عملی به شریعت یعنی واجب و حرام نتیجه بخش نیست و شریعت گروی برای همه اصحاب سیر و سلوک چه سالکان مجذوب و چه مجذوبان سالک در همه شرائط روحی و معنوی مطرح و با توجه به ساحت ها و لایه های گوناگونی که دارد قابل اجراء و کارآمد است عرفان منهای شریعت نه ممکن و نه سودمند است نه تنها «سقوط تکلیف» در هیچ مرتبه ای از مراتب و منزلی از منازل معنوی اعتبار ندارد بلکه تکلیف بیشتر و وظائف دشوارتر می شود و به تعبیری سلوک با انجام واجب و ترک حرام شروع و هر چه جلوتر می رود انجام مستحبات و ترک مکروهات و مباحات نیز بر آن اضافه شده به گونه ایی که اهل معرفت خاص به مرتبه ای می رسند که تنها دو وظیفه شرعی یعنی «واجب و حرام» می شناسند یعنی «مستحب» را بر خود واجب و مباح و مکروه را حرام می دانند تا رابطه آنها با خدا عمیق تر و نیل به مقامات معنوی و فتوحات غیبی دسترس پذیرتر و شفاف تر گردد که به تعبیر علامه طباطبائی: «افراد هر چه به خداوند تقرب بیشتری داشته باشند تکالیف سنگین تر است که حسنات الابرار، سیئات المقربین».
عرفان منهای شریعت عرفان منهای عرفان است و ضلالت و فساد و نهایتش نیز ندامت و پشیمانی است و علی علیه السلام فرمود:
«الا و ان شرائع الدین واحده وسبله قاصده فمن اخذبها لحق و غنم و من وقف عنها ضل و ندم».
و استاد جوادی آملی فرمودند: «البته اگر عارفان در سیر و سلوک تابع شریعت و ولایت اهل بیت علیه السلام باشند و راه صحیح را طی کنند گوشه ای از علم شهودی انبیاء و اولیا به آنها می رسد. یا در موضعی دیگر فرمودند: «معلوم می شود اگر تهذیب و تزکیه، برخلاف مسیر شرع باشد، چنین ریاضتی باطل است، یعنی سیر و سلوک جز با انجام واجبات و مستحبات از یک سو و ترک محرمات و مکروهات از سوی دیگر، قابل قبول نیست و بازدهی ندارد…». و هم ایشان در تفسیر آیه: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» نوشته اند: یقین در این آیه، همان یقین معرفتی است و اگر به مرگ تفسیر شده از باب جری و تطبیق است نه تفسیر مفهوم یقین و حتی «غایت» نیست تا گفته شود که وصول به یقین غایت عبادت است پس عبادت کن تا به یقین برسی و با دستیابی به یقین می توانی عبادت را رها کنی. هرگز بلکه مراد آن است که یکی از منافع عبادت، یقین است و رسیدن به یقین جز از راه عبادت و بندگی میسور نیست.
و مرحوم علامه طباطبائی نیز پندار برخی را که در تفسیر آیه می گویند رهایی از عبادت پس از وصول به یقین دست می دهد را نقد و نفی کرده اند.
۵- عقل گرایی و خرد ورزی
عرفان اسلامی برای عقل و خرد اصالت و اهمیت قائل است و برهان و عرفان را مانعه الجمعیه ندانسته و به بهانه «شهود» از «فهم» و به بهانه عرفان از برهان و استدلال گریزان نیست.
به تعبیر استاد مطهری: «در اسلام اصالت با عقل و معرفت عقلی است که به واسطه آن و با چنین کلیدی، انسان به دامان معرفت شهودی و معارف قلبی وارد می شود».
به هر تقدیر عرفان عقل را از کار نمی اندازد و از مصدر تشخیص عزل نمی کند بلکه آن را شکوفا نموده و به مراحل بالاتر و مراتب والاتر دعوت می کند و معرفت شهودی – سلوکی در طول معرفت عقلی و برهانی است نه در عرض آن و کافی است اندکی به آیات ذیل و تفسیرهایش توجه نمائیم:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدی وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ»،
«لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»
و «إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ»
و به تعبیر استاد شهید مطهری: «به نظر ما، سخن از ترجیح آن راه بر این راه بیهوده است، هر یک از این دو راه مکمل دیگری است و به هر حال، عارف منکر ارزش راه استدلال نیست». پس در معرفت شناسی جامع قرآنی و حدیثی جایگاه هر کدام از «عقل و دل» و برهان و عرفان معلوم و حضور یکی عامل غیبت دیگری نیست چه زیبا مطهری عزیز و شهید فرمود: «از کانون دل حرارت و حرکت بر می خیزد و از کانون عقل هدایت و روشنایی…». البته در این که میان اهل تصوف و عرفان نسبت به عقل افراط شده و عقل را تحقیر کرده اند نیز تردیدی نیست لکن مقام عشق بالاتر از مقام عقل است اما ضدیت با هم نداشته و عقل خالص با شهود ناب قابل اجتماع هستند.
نتیجه آنکه:
– عقل و خرد دارای ارزش معرفتی و شرط لازم ورود به عرفان و سلوک عرفانی است.
– عقل سلیم معیار سنجش مکاشفات و مشاهدات عرفانی است و در طول هم اند نه در عرض هم.
– عقل استعلاء یافته و برین خود ره آورد شهود عرفانی و دوران پختگی «عرفان عملی» است و…
شاخصه های عرفان اسلامی (قسمت دوم)
شاخصه های عرفان اسلامی (قسمت سوم)
شاخصه های عرفان اسلامی (قسمت چهارم)
تذکر: استفاده از منابع مطالب و منابع عکس در این سایت دلیل بر تایید آن سایت ها نیست.