الهى، این و آن گویند بهاى یک گرده نان پنج ریال است، حسن بى بها گوید هرگز آن به بها در نمی آید در ازاى هر لقمه و جرعه از ازل تا ابد شکرت.
الهى، موج از دریا خیزد و با وى آمیزد و در وى گریزد و از وى ناگزیر است ؛ « اِنَّا لله وَ اِنَّا اِلَیه رَاجِعُون » .
الهى شکرت که دیده ی جهان بین دارم ؛ « هُوَ الاَوَّل وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ البَاطِنُ » .
الهى، این کلمه ی ناتمام خوشحال است که به اسم، سه حرف از حروف مقطّعه ی فرقانت را دارا است، کلمات تامّه اى که به حقیقت همه مقطّعه ی قرآنت را دارایند، چون اند !
الهى، شکرت که نفخه و نفثی از دم عیسوى را به حسن داده اى که مرده زنده مى کند !
الهى، به حقیقت خودت، مجاز ما را تبدیل به حقیقت کن.
الهى، شکرت که توشه اى جز توکّل ندارم.
الهى، شکرت که فهمیدم که نفهمیدم و رسیدم که نرسیدم.
الهى، شکرت که در سایه ی انسان کامل به سر می برم.
الهى، شکرت که جوان مرگ نشدم.
الهى، به نعمت حضور، قلبم را از خُطور ذنوب باز دار.
الهى، شکرت که در این شب مبارک به لیله القدر رسیدم (۱۱ ع ۱/۱۳۹۴ ه ق).
الهى، شکرت که مجاز را قَنطَره ی حقیقت گردانیدى تا از لیله القدر زمانى زمینى به لیله القدر آسمانى رسیدم.
الهى، به حرمت راز و نیاز اهل راز و نیازت این نا اهل را سوز و گداز ده.
الهى، توفیق شب خیزى و اشک ریزى به حسن ده.
الهى، امروز بیناتر از من کیست که تو را مى بینم و شنواتر از من کیست که سخن تو را مى شنوم و گویاتر از من کیست که از تو سخن می گویم و داراتر از من کیست که تو را دارم.
الهى، این بنده ات را از نیّت گناه حفظ کن.
الهى، شکرت که حیوانى را در قفس نکرده ام، دستم ده که در قفس شده ها را رهایى دهم.
الهى، شکرت که فهم بسیار چیزها را به حسن عطا فرموده اى و دهنش را بسته اى.
الهى، ظاهرم را چون باطن مخلصان گردان و باطنم را چون ظاهر مرائیان.
الهى، در راهم و همراه درد و آهم، آهم ده و راهم ده.
الهى، حسن زاده آدم زاده است، چگونه دعوى بى گناهى کند ؟!
الهى، اگر مذنب نباشد، غفّار کیست و اگر قبیح نباشد، ستّار کیست ؟!
الهى، خروس را در شب خروش باشد و حسن خاموش باشد !
الهى، حسن که از شنیدن یک نداى (( التَّوحِید اَن تَنسَی غَیرَ الله )) این همه ابتهاج دارد، ابتهاج خاتم گیرنده ی قرآن چه حد است و خود ابتهاج تو چون است ؟!
الهى، اگر گویم سگ کوى توأم، از روى سگ اصحاب کهف شرمنده ام.
الهى، مسّ سگ اصحاب کهف بى طهارت روا نبود و حسن را طهارت نباشد ؟!
الهى، شنیدم که فرمودى ؛ (( چه کنم با مشتى خاک ، مگر بیامرزم. ))
الهى، به وحدتت؛ خلوتم ده و به کثرتت؛ وحدتم ده.
الهى، اگر من بنده نیستم، تو که مولاى من هستى !
الهى، خوشا به حال کسانى که نه غم بز دارند و نه غم بزغاله.
الهى، در سجده بر شاکله ی هُو هستم، این مصدوق را مصداق « کُل یَعمَل عَلَی شَاکِلَتِه » قرار ده.
الهى، از پیمبرانى چیزها آموختم : از حضرت نوح نَجی الله ؛ « فَفِرُّوا اِلیَ الله » و از حضرت یعقوب اسرائیل الله ؛ « اِنَّمَا اَشکُوا بَثِّی وَ حُزنِی اِلَی الله ».
الهى، حسن تویى و حسن، حسن نما است.
الهى، اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین تر است !
الهى، آن که درد دارد، آه و ناله دارد. شیرین تر این که سفیر صادقت فرمود : (( إِنَّ آه اِسمٌ مِن اَسمَاء الله تَعَالَی فَاِذَا قَال المَرِیض آه فَقَد استَغَاثَ بِالله )) ، حسن از ملّت ابراهیم اَوّاه است ؛ آه آه.
الهى، من از گدایان سمج، درس گدایى آموختم.
الهى، نماینده ات فرمود : (( القَلبُ حَرَمُ الله )) ، حرمت را حفظ بفرما.
الهى، اگر مردم لذّت علم را بدانند، کجا اهل علم را سر آسوده و وقت فراغ خواهد بود.
الهى، هر کس به حسن حرفى آموخت، تو از وى راضى باش و او را از وى راضى بدار.
الهى، از قبض شاکى نیستم که در مصحف عزیزت قبض را بر بسط مقدّم داشته اى ؛ « و الله یَقبِض و یَبسط و اِلَیه تُرجَعُون » فرموده اى، و نمایندگانت در مناجات ها به تأسّى کلامت(( یَا قَابِض و یَا بَاسِط )) گفته اند.
الهى، حسن در قبض صابر است که قبض و قضا و جمع و قرآن با هم اند و بسط و قَدَر و فصل و فرقان با هم، اگر یوم الجمع نباشد، یوم الفصل کدام است، و اگر قضا نباشد، قَدَر کدام، و اگر قرآن نباشد، فرقان کدام، و اگر قبض نباشد، بسط کدام.
الهى، کسانى که دیرتر گرفته اند پخته تر و قوى تر شده اند، حسن خام است و لطف آن چه تو فرمائى.
الهى، تا تو لبّیک نگویى کجا من الهی گویم.
الهى، آن که از مرگ مى ترسد، از خودش مى ترسد.
الهى، شکرت که یک زمینى آسمانى شد.
الهى، بسیار ما اندک است و اندک تو بسیار، و فرموده اى : گر چه بسیار تو بود اندک … ز اندکت مى دهند بسیارت.
الهى، عارف را به مفتاح بسم الله، مقام کُن عطا کنى که با کُن هر چه خواهى کنى کُن، با این جاهل بى مقام هر چه خواهى کنى کن که آن کلید دارد و این کلید دار.
الهى، ابلیس رجیم را بلا واسطه خطاب کنى، و انسان کامل را مِن وَرَاء حِجَاب ؛ که نه آن آیت قُرب است و نه این رایت بُعد.
الهى، دل چگونه کالایى است که شکسته ی آن را خریدارى و فرموده اى پیش دل شکسته ام !
الهى، اگر یک بار دلم را بشکنى، از من چه بشکن بشکنى.
الهى، آن که دنبال درک مقام است غافل است که مقام در ترک مقام است، حسن را در مقامش مقیم و مستقیم بدار.
الهى، با ستّارى و غفرانت، جزا خواستن کفران است.
الهى، هم نشین از هم نشین رنگ مى گیرد، خوشا آن که با تو هم نشین است ؛ « صِبغَه الله وَ مَن اَحسَنُ مِنَ الله صِبغَه ».
الهى، لذّت ترک لذّت را در کامم لذیذتر گردان.
الهى، مَجاز ما را تبدیل به حقیقت بفرما.
الهى، اصطلاحات انباشته را دانش پنداشته ایم، یَا نُورَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرض قلب ما را مورد مشیّت (( العِلمُ نُورٌ یَقذِفَهُ اللهُ فِی قَلبِ مَن یَشَاء )) قرار ده.
الهى، همین قدر فهمیده ام که خدا است و دارد خدایى مى کند.
لطفا صلواتی بفرستید و ثواب آن را هدیه کنید به بنیانگذاران و بانیان عارفی که هزینه های راه اندازی و نگهداری این سایت را برعهده گرفتند
التماس دعا- سید عارف ( اللهی، عارفان چه گفتن و کجا بودن و کجایند و ما کجائیم؟! آنوقت لقب سیدعارف را نیزیدک می کشیم!)