در معنای (کل یوم هو فی شأن) اختلاف است، گفته شده منظور شأن خداوند است که گروهی را زنده می نماید و گروهی دیگر را می میراند و گروهی را عافیت عطا می کند و گروه دیگری را بیمار می نماید. وهمچنین دیگر مواردی مانند هلاکت و نجات و محرومیت و عطا کردن و…
از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مورد (کل یوم هو فی شأن) نقل شده که : از شأن خداوند است که گناه را ببخشد و در امور گشایش فرماید و قومی را بردارد و قوم دیگری را قرار دهد.
آیه شریفه ۲۹ سوره مبارکه الرحمن :
یسئله من فى السموات و الارض کل یوم هو فى شان؛ تمام کسانى که در آسمان ها و زمین هستند از او تقاضا دارند، و او در هر روز در کارى نو مشغول است،
ملاحظه می شود که این آیه شریفه از دو بخش تشکیل شده است:
بخش اول: تمام موجودات به او نیاز دارند که این به این معنى است که تمام موجودات در هستى و شوون ذاتى و غیر ذاتى خود بدو محتاج اند. به زبان فلسفى تمام موجودات حادث ذاتى هستند و در پیدایش و بقاء خود به علت خود یعنى ذات بى نیاز پاک نیازمند.
بخش دوم: ذیل آیه است که «کل یوم هو فى شان؛ هر روز خدا در کار جدیدى است». آیا منظور از «یوم» زمان است؟
تفسیر آیه این است که خداوند تعالى هر زمانى در آفرینش جدیدى است و هر زمانى طرحى نو در مى اندازد، (تفسیر نمونه، ج ۲۳، ص ۱۳۴ و ۱۳۵) یا منظور از «یوم» امرى بالاتر از زمان است که تعبیر از آن به «یوم» تعبیر شده است. توضیح این که هر حادثه اى اگر زمانى باشد دو چهره دارد: زمانى و زمانه اى.
آنچه مربوط به زمان است جزء تاریخ است و آنچه مربوط به زمانه است در تاریخ و بند زمان نمى گنجد و فراتر از زمان مى رود و چون ثابت است فراتر از زمان و مکان مى رود.
چنانچه واقعه عاشورا یک بعد زمانى دارد و یک بعد زمانه اى و ملکوتى که فراتر از زمان و مکان است، (عرفان وحماسه ، آیت الله جوادى آملى، ص ۴۹ – ۴۶)
با این تفسیر احتمال دارد که منظور از «یوم» زمانه باشد. زیرا پدیده مادى که چنین باشد، که چهره ملکوتیش فراتر از زمان باشد و در عین حالى که در زمان و مکان واقع شده است، در زمان و مکان نگنجد از آنها فراتر رود، موجود مجرد و آن هم مجرد على الاطلاق که هیچ جهت امکان و نقصى در او نیست، و هیچ چهره زمانى ندارد، لاجرم در ظرف زمان نمى گنجد، آرى او در هر زمانى هست اما در زمان نیست و زمانمند نیست و در هر مکانى هست و اما در مکان نمى گنجد و مکان دار نیست، (المیزان ج ۱۹ ص ۶۱۱) بنابر این معناى آیه این مى شود که خداوند متعال در هر زمان هاى در کارى جدید است و امرى جدید مى آفریند که هرگز نبوده است و کارهاى او تکرارى نیست، بلکه بدون الگو و ابتکارى است.
براى تفسیر بیشتر آیه به تفاسیر ذیل مراجعه کنید:
تفسیر نمونه ج:۲۳ ص:۱۳۸ ۱۳۷و۱۴۱ ۱۴۰
تفسیر المیزان متن عربى ج:۱۹ ص:۱۱۵ و۱۱۷
تفسیر المیزان ترجمه فارسى ج:۱۹ ص:۱۷۱ ۱۷۰ و ۱۷۳
آرى، خلقت او دائم و مستمر است، و پاسخگوئى او به نیازهاى سائلان و نیازمندان نیز چنین است، و هر روز طرح تازه اى ابداع مى کند.
یک روز اقوامى را قدرت مى دهد، روز دیگرى آنها را بر خاک سیاه مى نشاند، یک روز سلامت و جوانى مى بخشد، روز دیگر ضعف و ناتوانى مى دهد، یک روز غم و اندوه را از دل مى زداید، روز دیگر مایه اندوهى مى آفریند، خلاصه هر روز، طبق حکمت و نظام احسن، پدیده تازه و خلق و حادثه جدیدى دارد.
توجه به این حقیقت، از یکسو، نیاز مستمر ما را به ذات پاک او روشن مى کند، و از سوى دیگر، پرده هاى یأس و نومیدى را از دل کنار مى زند.
گرچه مفسران، هر کدام گوشه اى از این معنى گسترده را به عنوان تفسیر آیه ذکر کرده اند:
بعضى، تنها آمرزش گناهان، و بر طرف ساختن اندوه ها، و تعالى و سقوط اقوام را.
بعضى، تنها مسأله آفرینش، رزق، حیات، مرگ، عزت، و ذلت را.
و بعضى دیگر، تنها مسأله آفرینش و مرگ انسان ها را عنوان نموده، و گفته اند: خداوند در هر روز، سه لشکر دارد: لشکرى از اصلاب پدران به ارحام مادران منتقل مى شوند، و لشکرى از رحم مادران به عالم دنیا گام مى نهند، و لشکرى از این دنیا روانه قبر مى شوند.
ولى، همان گونه که گفتیم، آیه مفهوم گسترده اى دارد که هرگونه آفرینش تازه و خلقت جدید و دگرگونى و تحول را در این جهان در بر مى گیرد.
در روایتى از امیر مؤمنان «على»(علیه السلام) مى خوانیم:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لایَمُوتُ وَ لاتَنْقَضِی عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ کُلَّ یَوْم فِی شَأْن مِنْ إِحْدَاثِ بَدِیع لَمْ یَکُنِ :
حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که هرگز نمى میرد، و شگفتی هاى خلقتش پایان نمى گیرد، چرا که هر روز در شأن و کارى است، و موضوع تازه اى مى آفریند که هرگز نبوده.
و در حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: در تفسیر این آیه فرمود: مِنْ شَأْنِهِ أَنْ یَغْفِرَ ذَنْباً، وَ یُفَرَّجَ کَرَباً وَ یَرْفَعَ قَوْماً، وَ یَضَعَ آخَرِینَ:
از کارهاى او این است که گناهى را مى بخشد، ناراحتى و رنجى را برطرف مى سازد، گروهى را بالا مى برد، و گروه دیگرى را پائین مى آورد.
کلمه کار در این جمله به معنای این است که خد ا قبل از خلقت چه صفت فعلی را ابراز می کرده و این بی معناست چون وقتی مخلوق نباشد صفت فعل و کار کردن هم معنی ندارد. و به همین خاطر است که امام رضا علیه السّلام می فرمایند : الْمَشِیئَهُ مِنْ صِفَاتِ الْأَفْعَالِفَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَزَلْ مُرِیداً شَائِیاً فَلَیْسَ بِمُوَحِّدٍ –
مشیت از صفات فعل خداست پس کسی که گمان کند خدای متعال پیوسته صفت اراده را ابرازمی کرده ( دائماً کاری می کرده ) این فرد موحّد نیست .
توضیح اینکه اراده خدای تعالی مساوی با ایجاد شیء است و اگر بگوییم خدای تبارک و تعالی همیشه در حال اراده کاری بوده یعنی چیزی بوده که این کار خدای متعال بر آن چیز اعمال شود و این بدان معناست که ( نستجیر بالله ) همیشه همراه خدای متعال و هم طراز با او کسی بوده است واین مسأله مساوی با شرک است .
آیا خدای تعالی قبل از خلقت بیکار بوده است ؟
وقتی می گویید بیکار این معنا پیدا نمی کند مگر آنکه مسبوقِ بر آن ، کاری وجود داشته باشد که دست برداشتن از آن کار ، به معنای بیکاری باشد.
عمران صابئی همین سؤال را از امام رضاعلیه السّلام پرسید:
و قال عمران یا سیدی ألیس قد کان ساکتا قبل الخلق لا ینطق ثمنطق ؟
آیا خدا قبل ازخلقت مخلوقات بیکار بوده است سپس به کار افتاده؟
قال الرضا علیه السّلام لا یکون السکوت إلا عن نطق قبله
امام رضا علیه السّلام فرمودند: بیکار بودن معنا پیدا نمی کند مگر اینکه قبل از آن کاری باشد .
بعد حضرت رضاعلیه السّلام برای عمران مثالی می زنند :
و المثل فی ذلکأنه لا یقال للسراج هو ساکت لا ینطق
به چراغ نمی گویند این بیکار است
و لا یقال إنالسراج لیضیء فیما یرید أن یفعل بنا
و نمی گویند که چراغ بخاطر اظهار فعلش برای ما مجبور است نور داشته باشد
لأن الضوء منالسراج لیس بفعل منه و لا کون و إنما هو لیس شیء غیره
اگر کون و مکانی نباشد( مخلوق نباشد ) نور چراغ دیگر صفت فعل او نیست ؛ چون برای کسی نور افشانی نمی کند و غیر او هم چیزی وجود ندارد( که این نور افشانی برای او باشد)
فلما استضاء لناقلنا قد أضاء لنا حتى استضأنا به
وقتی ماها وجودداشته باشیم و چراغ برای ما نورافشانی کند می گوییم او برما نور افشاند و ما از نورآن بهره بردیم .
خلاصه کلام اینکه فیض الهی لایزالی است و به همین علّت یکی از اسمای ۹۹ گانه الهی نور است ولی استفاضه از او معناپیدا نمی کند مگر با خلقت خلق؛ نستجیر بالله مانند چراغ که نور دارد ولی استفاده از این نور معنا پیدا نمی کند مگر با وجود کسانی که این نور را درک کنند.
امّا معنای آیه شریفه هم که می فرماید کلّ یوم هو فی شان مربوط به بعد از خلقت خلق و بروز صفات فعل است . اینجاست که یوم یا همان روز که کنایه از زمان است معنا پیدا می کند و گفتیم که زمان از محدودیت های مخلوق است.
آری ! خدای تعالی بعد از خلقت خلق هرلحظه صفات فعلش را اظهار می کند امّا این که خدای تعالی قبل از خلقت خلق چه کار می کرده بی معناست و بدون وجود مخلوق اصلاً اطلاق کلمه « کارکردن » به خدای متعال بی معناست.