قال الله الحکیم فى کتابه الکریم:
«کَانَ النَاسُ اُمَّهً وَاحِدَه فَبَعَثَ اللهُ النَبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُم الکِتَابَ بالحَقِّ لِیَحکُمَ بَینَ النَاسِ فِیمَا اختَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اختَلَفَ فِیهِ إلَّا الَذِینَ اُوتُوهُ مِن بَعدِ مَا جَآئَتهُم البَیِّنَاتُ بَغیًا بَینَهُم فَهَدَى اللهُ الَذِینَ آمَنُوا لِمَا اختَلَفُوا فِیهِ مِن الحَقِّ بإذنِهِ وَ اللهُ یَهدِى مَن یَشَآءُ إلَى صِراطٍ مُستَقِیمٍ»سوره بقره: ۲ – آیه ۲۱۳
(در آغاز) مردم یک امت بودند، آنگاه خداوند پیامبران را مژده آور و بیم دهنده بر انگیخت و با آنان کتاب(آسمانی) را بحق نازل کرد، تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کنند، و تنها کسانی که (کتاب) به آنان داده شده بود، پس از آنکه نشانه های روشن به آنها رسیده بود، بخاطر ستم و حسادتی که در میان شان بود، در آن اختلاف کردند، پس خداوند به فرمان خویش کسانی را که ایمان آورده بودند؛ به آن حق (و حقیقتی) که در آن اختلاف داشتند،هدایت کرد. و خداوند هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می کند.
اختلاف اساسی بین شیعه و سنى
بین شیعه و سنى اختلاف فقط در مسئله ولایت است.
شیعه میگوید امام باید معصوم باشد و از جانب خدا منصوب گردد، سنیان میگویند عصمت از شرائط امام نیست و مردم می توانند براى خود امامى را اختیار کنند و از او پیروى نمایند.
بقیه مسائلى که مورد اختلاف بین این دو گروه است همه تابع این مساله بوده و از فروعات این اصل بشمار میرود، و روى زمینه اختلافى که در این اصل به میان آمده است در آن فروعات نیز اختلافاتى قهراً پیدا شده است، بطوریکه اگر در این اصل اختلاف از میان برخیزد و این دو فرقه داراى مرام و مذهبى واحد گردند، بقیه فروع نیز خودبخود به پیروى و به تبع این اصل اختلافات خود را رها نموده و متحد خواهند شد.
امام به منزله قلب در پیکر انسان است
در بدن انسان دستگاه هاى مختلف و متنوعى وجود دارد که هر یک در انجام وظیفهاى مختص به خود مشغول فعالیت است.
هر یک از این اعضا در انجام وظیفه خود ساعى و کوشاست ولى نیروى خود را از نقطه نظر حیات مادى از قلب میگیرد.
قلب خون را به تمام اعضا و جوارح میرساند و در هر لحظه بدانها حیات نوینى میدهد و خون تازه به وسیله ارسال قلب آنها را زنده و با نشاط نگاه میدارد، بطوریکه اگر در یک لحظه قلب متوقف گردد و از سرپرستى خود باز ایستد این اعضا زنده و شاداب به صورت مرده درآمده و تمام خواص خود را از دست می دهند.
بنابراین فائده قلب همان عنوان سرپرستى و رساندن حیات به این اعضاست. کسى نمی تواند بگوید ما به قلب نیاز نداریم زیرا از قلب کارى ساخته نیست، نه میبیند و نه می شنود و نه سخن میگوید و نه مینویسد و نه و نه…
و اما از نقطه نظر معنى، مغز منظم کننده این قوا و اعضا مىباشد،
چشم فقط می بیند یعنى در اثر انعکاس نور، صورتى از شیئى مرئى در حدیبیه و عدسى چشم منعکس می گردد، اما این صورت چیست و با او چکار باید کرد، این وظیفه چشم نیست، این کار مغز است که این صورت را گرفته و روى او حساب می کند و از این صورت بهرهبردارى می نماید.
بنابراین وجود دستگاه مغز نیز براى به کار بستن هر یک از این اعضا و جوارح در موقع لزوم و تطبیق نتایج حاصله با نتایج محفوظه قبلی و رسیدن به احکام صحیح است، بطوری که در شخص مجنون که قواى عاقله خود را از دست داده است هیچ نتیجه صحیحى از دیدار و گفتار و کردار او مترتب نمی شود.
از انسان بگذریم در حیوانات نیز قلب و مغز وجود دارد و بدون آن هیچ حیوانى حتّى حیوانات تک سلولى نمی توانند به وظیفه خود ادامه دهند و براى ادامه حیات و زندگى خود در تلاش باشند.
در جمادات نیز آنچه آنها را در تحت خاصیت و کیفیت واحد قرار می دهد، همان روح و نفس واحدى است که در آنان سارى و جارى بوده و بهمین علّت داراى خاصیت واحد بوده و اثرات واحدى از آنان مشهود است.
اتفاقا در فن تکنیک و ماشین سازى از این موضوع استفاده نموده و با ایجاد دستگاه هاى تنظیم کننده و معدِّله توانستهاند حرکت چرخها و موتورها را تنظیم کنند.
لزوم امام معصوم در جامعه
در جامعه بشرى براى تبدیل قوا، تنظیم امور، رفع اختلافات بین مردم، جلوگیرى از تعدیات به حقوق فرد و اجتماع، رهبرى نمودن تمام افراد به مقصد کمال و منظور از آفرینش و کامیابى از جمیع قوا و سرمایههاى خدادادى احتیاج به معدِّل صحیح نظم دهنده است و الاّ جامعه از هم گسیخته می شود و از سرمایه حیات بهرهبردارى نخواهد نمود.
منظِّم عالم انسانیت و اجتماع، امام است که حتماً باید داراى قوائى متین و فکرى صائب و اندیشه اى توانا ناظر بر اعمال و کردار امت بوده، بین آنها نظم و تعادل را برقرار کند.
آیا اگر این امام نیز خود جایز الخطا و مبتلى به معصیت و گناه و در فکر و اندیشه مانند سایر افراد جامعه دچار هزاران خطا و اشتباه گردد و یا نیز مانند آنان شهوتران باشد، می تواند با این حال در بین افراد صلح دهد، اختلافات آنان را رفع کند، حقّ هر حقداری را به او برساند، جلوى تعدّیات را بگیرد، تمام افراد را قوه حیات و نیروى زندگى بخشد، به هر کس به اندازه استعداد و نیاز او از معارف و حقائق تعلیم کند، موارد خطا و اشتباه آنان را هر یک به نوبه خود در سلوک راه خدا و رسیدن به مقصد کمال بیان کند؟ هرگز!
بنابراین رهبر جامعه و امام مردم باید معصوم و عارى از گناه و هر گونه لغزش و خطا بوده و با فکرى عمیق و پهناور و سینهاى منشرح به نور الهى و قلبى منوَّر به تاییدات غیبیّه، ناظر بر احوال و رفتار و حتّى بر خاطرات قلبیّه هر یک از افراد امّت بوده باشد.
بعضى از عامّه عصمت را در پیغمبران قبول دارند و بعضى از آنها مرتبه ضعیفى از عصمت را درباره آنان قائلند و بعضى بطور کلّى عصمت را درباره آنان انکار کرده و به هیچ وجه آنان را مصون از خطا و معصیت نمی دانند، ولى شیعه بطور عموم عصمت را به تمام معنى در انبیا شرط می داند و نیز درباره ائمه معصومین صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین قائل به عصمت است.
(کتاب امام شناسی / جلد اول / تالیف حضرت علامه آیه الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدسسره با تلخیص)
عصمت انبیا و ائمه (قسمت دوم) :عصمت در سه مرحله
عصمت انبیا و ائمه (قسمت سوم) : مناظره هشام بن حکم با عمرو بن عبید
عصمت انبیا و ائمه (قسمت چهارم) : سرور و حزن امام در همه مخلوقات