پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلّم):
«اَعْدی عَدُوِّّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْکَ»[۱]
دشمنترین دشمنان، نفس تو است که بین دو پهلوی تو قرار دارد!
« تاملی بر قوای نفس »
ﻓﺎﻳﺪﻩ ﻋﻠﻢ ﺍﺧﻠﺎﻕ، ﭘﺎﻙ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻧﻔﺲ ﺍﺯ ﺻﻔﺎﺕ ﺭﺫﻳﻠﻪ، ﻭ ﺁﺭﺍﺳﺘﻦ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻠﻜﺎﺕ ﺟﻤﻴﻠﻪ است، ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ «ﺗﻬﺬﻳﺐ ﺍﺧﻠﺎﻕ» ﺗﻌﺒﻴﺮ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.
قوای ۴گانه نفس:
ﻗﻮﺍﻯ ﺍﺭﺑﻊ(چهار گانه) ﻛﻪ: «ﻋﻘﻞ» «ﺷﻬﻮﺕ» «ﻏﻀﺐ» ﻭ «ﻭﻫﻢ» ﺑﺎﺷند، ﺣﻜﻢ ﻛﺎﺭﻓﺮﻣﺎﻳﺎﻥ ﻭ ﺳﺮﺍﻥ ﻟﺸﻜﺮ ﻭ ﻋﻤﺎﻝ را ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻭ ﺳﺎﻳﺮ ﻗﻮﺍ، ﺯﻳﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥبران آن ها هستند. ﭘﺲ همچنان ﻛﻪ ﻗﻮﺍ ﺩﺭ ﺁﺩﻣﻰ ﭼﻬﺎﺭﻧﺪ،
ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﻟﺬاﺕ ﻭ درد و رنجها ﻧﻴﺰ ﺑﺮ ﭼﻬﺎﺭﻗﺴﻢ است : ﻋﻘﻠﻴﻪ ، ﺧﻴﺎﻟﻴﻪ ، ﻏﻀﺒﻴﻪ ﻭ ﺷﻬﻮﻳﻪ
اموری که ﻣﻨﺸﺎ ﺍﺛﺮ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﻴکی ﻭ ﺑﺪی ﺻﻔﺎﺕ، و ﺧﻴﺮ ﻭ ﺷﺮ ﻣﻠﻜﺎﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ناشی ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﻗﻮﻩ ﺍﻧﺪ و ﻫﻤﻪ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﻧﻴﻚ ﻭ ﺑﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﭼﻬﺎﺭ قوه ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻳﺪ.
ﺷﺎﻥ ﻗﻮﻩ ﻋﻘﻠﻴﻪ و ﻭﻫﻤﻴﻪ:
ﺍﺩﺭﺍﻙ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻟﻴﻜﻦ قوه عقلیه ﺍﺩﺭﺍﻙ ﻛﻠﻴﺎﺕ میکند ﻭ قوه وهمیه ﺗﺼﻮﺭ ﺟﺰﺋﻴﺎﺕ. ﻭ ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﻓﻌﻠﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺻﺎﺩﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺍﻓﻌﺎﻝ ﺟﺰﺋﻴﻪ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﺒﺪﺍ ﺗﺤﺮﻳﻚ ﺑﺪﻥ ﺩﺭ ﺟﺰﺋﻴﺎﺕِ ﺍﻓﻌﺎﻝ از ناحیه ﻗﻮﻩ ﻭﻫﻤﻴﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ «ﻋﻘﻞ ﻋﻤﻠﻰ» ﻭ «ﻗﻮﻩ ﻋﺎﻣﻠﻪ» ﻣﻰ ﻧﺎﻣﻨﺪ ، ﻭ قوه عقلیه ﺭﺍ «ﻋﻘﻞ ﻧﻈﺮﻯ» ﻭ «ﻗﻮﻩ ﻋﺎﻗﻠﻪ»؛
ﺷﺎﻥ ﻗﻮﻩ ﻏﻀﺒﻴﻪ ﻭ ﺷﻬﻮﻳﻪ:
این قوه ها باعث ﺗﺤﺮﻳﻚ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ محرک بدن هستند. ﻏﻀﺒﻴﻪ، ﻣﺒﺪﺍ ﺣﺮﻛﺖ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺩﻓﻊ ﺍﻣﻮﺭ «ناخوشایند» ﺍﺯ ﺑﺪﻥ، ﻭ ﺷﻬﻮﻳﻪ ﻣﺒﺪﺍ ﺣﺮﻛﺖ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺍﻣﻮﺭ «ﻣﻠﺎﺋﻤﻪ و سازگار و خوشایند» .
لازم است ذکر شود که منظور از قوه شهوت فراتر از میل به خوردن و مسایل جنسی است و شامل هر گونه مشتهیات و خواستههای نفسانی نیز میگردد مانند میل و شهوت – به زیاد حرف زدن و امثال این ها.
ﺍﻳﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﺻﻔﺖ، ﺍﺟﻨﺎﺱ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﻓﺎﺿﻠﻪ ﺍﻧﺪ، ﻭ ﺳﺎﻳﺮ ﺻﻔﺎﺕ ﺣﺴﻨﻪ ﻣﻨﺪﺭﺝ ﺩﺭ ﺗﺤﺖ ﺍﻳﻦ ﭼﻬﺎﺭ، ﻳﻌﻨﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﭼﻬﺎﺭﺻﻔﺖ ﻧﺎﺷﻰ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﺻﻔﺖ ﻣﺼﺪﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺍﺯ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺮﻓﻀﻴﻠﺘﻰ ﺣﺪﻯ ﺍﺳﺖ ﻣﻀﺒﻮﻁ ﻭ ﻣﻌﻴﻦ، ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ حد ﻭﺳﻂ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﺍﻓﺮﺍﻁ ﻭ ﺧﻮﺍﻩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺗﻔﺮﻳﻂ ﺑﻪ ﺭﺫﻳﻠﻪ میانجامد. ﭘﺲ ﺍﺟﻨﺎﺱ اصلی ﻫﺸﺖ صفت ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ:
از ﺗﻬﺬﻳﺐ ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﮔﻰ ﻗﻮﻩ ﻋﺎﻗﻠﻪ، ﺻﻔﺖ «ﺣﻜﻤﺖ» ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ،
دﻭ ﺭﺫﻳﻠﻪ ﺿﺪ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﺳﺖ: ﻳﻜﻰ «ﺟﺮﺑﺰﻩ »، ﻛﻪ ﻛﺎﺭ کردن ﻓﻜﺮ ﺍﺳﺖ بیش ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻋﺪﻡ ﺛﺒﺎﺕ ﻓﻜﺮ ﺩﺭ ﻣﻮﺿﻌﻰ ﻣﻌﻴﻦ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﻃﺮﻑ جهت ﺍﻓﺮﺍﻁ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺩﻳﮕﺮﻯ «ﺑﻠﺎﻫﺖ» ﻭ ﺁﻥ ﻣﻌﻄﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﻗﻮﻩ ﻓﻜﺮ ﻭ ﻛﺎﺭ کردن ﺁﻥ ﺩﺭ ﻗﺪﺭﺿﺮﻭﺭﺕ ﻳﺎ ﻛﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﻃﺮﻑ ﺗﻔﺮﻳﻂ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺑﻪ ﻓﻄﺎﻧﺖ و زیرکی ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﻡ ﺑﻪ ﺟﻬﻞ ﺑﺴﻴﻂ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ .
ﺍﺯ ﺗﻬﺬﻳﺐ ﻗﻮﻩ ﻋﺎﻣﻠﻪ، ﻣﻠﻜﻪ «ﻋﺪﺍﻟﺖ» ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻰﮔﺮﺩﺩ،
ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﻯ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺍﻧﺪ: ﻳﻜﻰ «ﻇﻠﻢ»، ﻛﻪ ﺗﺼﺮﻑ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻘﻰ ﺩﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﻓﺮﺍﻁ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺩﻳﮕﺮﻯ از جانب تفریط است که «ظلم پذیری» است، یعنی ﺗﻤﻜﻴﻦ تسلیم مظلوم در مقابل ﻇﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻇﻠﻢ با حالت ﺧﻮﺍﺭﻯ ﻭ ﻣﺬﻟﺖ و ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﺮ ﺩﻓﻊ ﺁﻥ است.
ﺍﺯ ﺗﻬﺬﻳﺐ ﻏﻀﺒﻴﻪ، ﺻﻔﺖ «ﺷﺠﺎﻋﺖ » ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ،
ﺩﻭ صفت ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﺍﻧﺪ: ﻳﻜﻰ «ﺗﻬﻮﺭ»، ﻛﻪ عبارت است از ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻣﻮﺭﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﻘﻞ ﺣﻜﻢ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﺯ و دوری ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﻃﺮﻑ ﺍﻓﺮﺍﻁ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺩﻳﮕﺮﻯ «ﺟﺒﻦ »، ﻭﺁﻥ ﺭﻭ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪﻥ ﺍﺯ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻭﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﺎﻧﺐ ﺗﻔﺮﻳﻂ ﺍﺳﺖ.
ﺍﺯ ﺗﻬﺬﻳﺐ ﺷﻬﻮﻳﻪ، ﺧﻠﻖ «ﻋﻔﺖ» ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.
ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻋﻔﺖ ﺍﻧﺪ: ﻳﻜﻰ «ﺷﺮﻩ»، ﻛﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺯ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﻟﺬﺍﺕ ﺟﺴﻤﻴﻪ ﺍﺳﺖ، ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺷﺮﻳﻌﺖ ﻣﻘﺪﺳﻪ ﻳﺎ در ﺣﻜﻢ ﻋﻘﻞ، ﻭ ﺍﻳﻦ در طرف ﺍﻓﺮﺍﻁ ﺍﺳﺖ، ﻭﺩﻳﮕﺮﻯ «ﺧﻤﻮﺩ و سستی»است، ﻭ ﺁﻥ ﻣﻴﺮﺍﻧﻴﺪﻥ ﻗﻮﻩ ﺷﻬﻮﻳﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻯ ﻛﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻔﻆ ﺑﺪﻥ ﻳﺎ ﺑﻘﺎﺀ ﻧﺴﻞ ﺿﺮﻭﺭﻯ ﺍﺳﺖ ﺗﺮﻙ ﻛﻨﺪ، ﻭ ﺍﻳﻦ صفت از جانب ﺗﻔﺮﻳﻂ ﺍﺳﺖ.
ﺣﻔﻆ ﺗﻌﺎﺩﻝ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﺣﻤﻴﺪﻩ
ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ در حفظ تعادل و تزکیه اخلاق ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻧﻤﻮﺩ: ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺭ ﺗﻬﺬﻳﺐ «ﻗﻮﻩ ﺷﻬﻮﻳﻪ» ﺳﻌﻰ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ «ﺻﻔﺖ ﻋﻔﺖ» ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻓﻀﺎﻳﻞ ﺍﻳﻦ ﻗﻮﻩ ﺍﺳﺖ کسب کرد، ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ «ﻗﻮﻩ ﻏﻀﺒﻴﻪ» ﭘﺮﺩﺍﺧته ﻭ ﻣﻠﻜﻪ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻛﻤﺎﻟﺎﺕ ﺍﻳﻦ ﻗﻮﻩ ﺍﺳﺖ بدست آورد، ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﺗﻜﻤﻴﻞ ﻗﻮﻩ ﻋﺎﻗﻠﻪ ﺍﺟﺘﻬﺎﺩ و تلاش ﻧﻤﻮﺩه، ﻭ ﻓﻀﻴﻠﺖ ﺣﻜﻤﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ. ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺁﺩﻣﻰ ﺩﺭ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﺣﺴﻨﻪ ﻛﻮﺷﺪ، ﺑﻪ ﺳﻬﻮﻟﺖ ﻭ ﺁﺳﺎﻧﻰ ﺟﺎﻡ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻮﺷﺪ. ﻭ ﺛﻤﺮ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ، ﺗﺴﻬﻴﻞ ﺗﻬﺬﻳﺐ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﻭ ﺁﺳﺎﻧﻰ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ.
علم اخلاق از جهاتی به مانند علم ﻃﺐ است. علم طب ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻗﺴمت تقسیم ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ : ﻳکی ﺩﺭ ﺣﻔﻆ ﺻﺤﺖ، ﻭ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺩﺭ ﺩﻓﻊ ﻣﺮﺽ؛ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻋﻠﻢ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﻧﻴﺰ ﺷﺒﻴﻪ ﺑﻪ ﻋﻠﻢ ﻃﺐ ﺍﺳﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﻃﺐ ﺣﻘﻴﻘﻰ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻋﻠﻢ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﻧﻴﺰ ﻣﻨﻘﺴﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﻗﺴﻤﺖ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ: ﻳﻜﻰ ﺩﺭ ﻛﺴﺐ ﻓﻀﺎﻳﻞ، ﻭ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺩﺭ ﺩﻓﻊ ﺭﺫﺍیل.
ﻣﻘﺪﻣﺎﺕ ﺗﺰﻛﻴﻪ ﻧﻔﺲ
ﻟﺎﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﻯ کسی که می خواهد نفس خود را از اخلاق رذیله پاک و به صفات جمیله آراسته کند، از موارد زیر ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ کند:
ﺍﻭﻝ: ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﺍﺯ ﻣﺼﺎﺣﺒﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﻭ ﺍﺷﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﻟﺎﺯﻡ بداند.
ﺩﻭﻡ: فردی که میخواهد صفتی را بدست آورد یا صفت حسنهای را حفظ کند،
نفس را به افعال و اعمالی وادار کند که مقتضای آن صفت است و از آثار این صفت حسنه به شمار میرود.
برای مثال: کسی که میخواهد که از ملکه سخاوت در نفس خود محافظت و مواظبت نماید لازم است که اموال خود را پیوسته به شیوه مورد نظر عقل و شرع به مستحقین بپردازد و هر وقت میل به بخل در خود حس کند، نفس خود را عتاب کند.
این مرحله ریاضت و سختی است که در پزشکی برای حفظ صحت انجام میدهند.
ﺳوم: ﺁن که ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻭ ﻫﺮ ﻋﻤﻠﻰ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ بکند، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﺎﻣﻞ ﻛﻨﺪ، ﺗﺎ ﺧﻠﺎﻑ ﻣﻘﺘﻀﺎﻯ ﺣﺴﻦ ﺧﻠﻖ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﺮﻧﺰﻧﺪ. و اگر احیانا امری که موافق صفات حسنه است از وی سر زد، ابتدا خود را سرزنش کند و بعد از آن متحمل امور سخت مخالف آن بشود. مثل آن که اگر احیانا از لقمهای که نباید از آن بخورد مصرف کرد، خود را با روزه سختی دهد و مواخذه کند.
ﭼﻬﺎﺭﻡ: ﺍﺣﺘﺮﺍﺯ ﻛﻨﺪ ﺍﺯ آنچه ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺤﺮﻳﻚ ﻗﻮﻩ ﺷﻬﻮﻳﻪ ﻳﺎ ﻏﻀﺒﻴﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ؛
ﻭ ﭼﺸﻢ ﺭﺍ ﻣﺤﺎﻓﻈﺖ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻥ ﺁﻧﭽﻪ ﻏﻀﺐ ﻳﺎ ﺷﻬﻮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻴﺠﺎﻥ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ .
ﭘﻨﺠﻢ: ﻓﺮﻳﺐ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ، ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺣﻤﻞ ﺑﺮ ﺻﺤﺖ ﻧﻜﻨﺪ،
ﻭ ﺩﺭ پیدا کردن ﻋﻴﻮﺏ ﺧﻮﺩ جهد و تلاش بسیار نماید.
ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺍﻣﺮﺍﺽ ﻧﻔﺴﺎﻧﻰ
ﻭ ﺍﻣﺎ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺍﻣﺮﺍﺽ ﻧﻔﺴﺎﻧﻴﻪ ﻭ ﺍﻧﺤﺮﺍﻑ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺍﻋﺘﺪﺍﻝ، ﺑﺮ ﺳﻪ ﻗﺴﻢ ﺍﺳﺖ:
ﻳﺎ ﻧﻔﺴﺎﻧﻰ ﺍﺳﺖ، ( ﻭ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻧﻔﺴﺎنی ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: از ﺍﺑﺘﺪﺍﻯ ﻓﻄﺮﺕ و تولد ﺑﺮﺍﻯ ﺁﺩﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺜﻞ ﺁﻧﻜﻪ ﻗﻮﻩ ﺍﺩﺭﺍﻙ ﺍﻭ ﺿﻌﻴﻒ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﺎ ﺩﺭ ﺍﻭ ﻗﻮﻩ ﺷﻬﻮﺕ ﺍﺻﻠﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ.)
ﻳﺎ ﺧﺎﺭﺟﻰ است، ( ﻭ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺧﺎﺭجی ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﺧﺎﺭجی ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺎ ﺑﺪﺍﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ، ﻳﺎ ﺣﻜﺎﻳﺎﺕ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪﻩ، ﻭ ﻣﻴﻞ ﻭ ﺷﻮﻕ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻭﻣﺘﺎﺑﻌﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻧﺎﺷﺎﻳﺴﺖ ﮔﺸﺘﻪ ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﻠﻜﻪ ﺍﻭ ﺷﺪﻩ است.)
ﻳﺎ ﺟﺴﻤﻰ است ( ﻭ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺟﺴﻤﺎنی ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻧﺎﺧﻮﺷﻰ ﻭ ﻣﺮﺽ، ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺻﻔﺎﺕ ﺑﺪ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﺍﺽ، انسان کج خلق میشود، ﻳﺎ ﺿﻌﻒ ﻭ سستی ﺩﺭ ﻗﻮﻩ ﺷﻬﻮﻳﻪ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻰ کند)
ﺭﺍﻩ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﺍﻣﺮﺍﺽ ﻧﻔﺴﺎﻧﻰ
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﺩﻣﻰ ﺍﻧﺤﺮﺍﻑ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺍﻋﺘﺪﺍﻝ ﻳﺎﻓﺖ، ﻭ ﺻﻔﺖ ﺑﺪﻯ ﺩﺭﺧﻮﺩ ﺩﻳﺪ، ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﻓﻌﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺿﺪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭ ﺻﻔﺖ ﺣﻤﻴﺪﻩای ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﻮﺩ. ﻭ ﺍﻳﻦ، ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ ﻏﺬﺍﻯ ﺿﺪ ﻣﺮﺽ ﺍﺳﺖ، ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﻣﺰﺍﺝ را با ﻏﺬﺍﻫﺎیی که طبع سرد دارند ﺩﻓﻊ ﻣﻰ کنند. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻫﺮ ﺻﻔﺖ ﻓﻀﻴﻠﺘﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﻔﺲ پیدا ﺷﺪ ﻣﻠﻜﻪ ﺭﺫﻳﻠﻪ ﻛﻪ ﺿﺪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ را از بین میبرد.
ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﻧﺒﺨﺸﻴﺪ، ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻭ ﻣﻠﺎﻣﺖ ﻧﻔﺲ ﺑﺮﺁﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻜﻮﻫﺶ ﻛﻨﺪ، ﻭ ﺑﺪﻳﻬﺎ ﻭ نا خوشی هاﻯ ﺁﻥ ﺻﻔﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺑﮕﺬﺭﺍﻧﺪ ﻭ ﺗﺼﻮﺭﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻋﺘﺎﺏ ﻭ ﺧﻄﺎﺏ ﻛﻨﺪ، ﻭ ﺑﮕﻮﻳﺪ: ﺍﻯ ﻧﻔﺲ «ﺍﻣﺎﺭﻩ» ﻭ «ﻣﻜﺎﺭﻩ » ﻣﺮﺍ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻫﻠﺎﻙ ﻛﺮﺩﻯ، ﻭ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﻏﻀﺐ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻯ، ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻰ ﺑﻰ ﺯﻭﺍﻝ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺳﺎﺧﺘﻰ، ﻭ ﺗﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﻰ ﺯﻧﻰ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﻭﻗﺖ ﻣﺮﺩﻥ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺎ ﻣﺎﺭ ﻭ ﻛﮋﺩﻡ ﻗﺮﻳﻦ، ﻭ ﺑﺎ ﺍﺷﺮﺍﺭ ﻭ ﺷﻴﺎﻃﻴﻦ ﻫﻤﻨﺸﻴﻦ ﺑاشی، ﻭ ﺍﻳﻦ، ﺑه جای ﺩﻭﺍ ﻭ ﻣﻌﺎﺟﻴﻦ ﻭ شربت ها است.
ﻭ اگر ﻛﻪ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻧﻴﺰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﻧﻜﺮﺩ، ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺁﺛﺎﺭ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺻﻔﺖ ﺭﺫﻳﻠﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺿﺪ ﺍﻳﻦ ﺭﺫﻳﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺷﻮﺩ، ﻣﺜﻠﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺻﻔﺖ ﺑﺨﻞ ﺭﺍ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻧﺸﺪ، ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻧﺨﻮﺍﻫﻰ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺯﻳﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﺬﻝ، ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﺴﺮﻓﻴﻦ ﺭﺍ ﻇﺎﻫﺮ ﻛﻨﺪ. ﻭﺍﮔﺮ ﺻﻔﺖ ﺟﺒﻦ و ترس ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﺮﺩ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﺍﺿﻊ ﻫﻮﻟﻨﺎﻙ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯﺩ، ﻭ ﺍﺯ ﻣﺤﻞ ﺧﻮﻑ ﻭ ﺧﻄﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﺯ ﻧﻜﻨﺪ. ﻭ ﻟﻴﻜﻦ، ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺍﺳﺘﻨﺒﺎﻁ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺨﻞ ﻳﺎ ﺟﺒﻦ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﻪ ﺯﻭﺍﻝ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﺩ، ﻛﻪ ﻣﻠﻜﻪ ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻳﺎ ﺻﻔﺖ ﺗﻬﻮﺭ ﺩﺭ ﺍﻭ ﭘﻴﺪﺍ ﻧﺸﻮﺩ. ﻭ ﺍﻳﻦ، ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ ﺯﻫﺮﻫﺎ ﻭ ﺳﻤﻮﻣﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﻳﺾ ﻣﻰ دهند.
ﭘﺲ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺳﺎﻳﺮ ﻗﻮﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻛﻤﺎﻝ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺣﺎﺻﻞ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻧﺎﻗﺺ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻣﻨﺘﻔﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﺤﻘﻖ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺗﺎﺑﻊ ﻛﻤﺎﻝ ﻭ ﻧﻘﺺ ﺳﺎﻳﺮ ﻗﻮﺍ ﺍﺳﺖ.[۲]
محاسبه و مراقبه
مشارطه: هنگام مشارطه هر روز صبح موقع بیدار شدن از خواب است. و آن اینگونه است که برنامهی عملی خود یعنی آنچه قرار است از صبح تا شب انجام بدهد و یا ترک کند به خود عرضه دارد بعد از آنکه آن را در جدولی بنویسد و یا اینکه به ذهن بسپارد و با نفس خود شرط ببندد که به کاملترین نحوی آن را بجا بیاورد.
و «مراقبه» مراقبه در پله ی دوم بعد از مشارطه است. یعنی سالک درطول ساعات روز از چیزهایی که هنگام صبح عرضه و شرط کرده مراقبت کند. چرا که مشارطه بدون مراقبه ی همیشگی فایده ای ندارد.
و «محاسبه» و «معاتبه» محاسبه قبل از خواب است. این کار برای آن است که ببیند آیا به آنچه بر خود واجب کرده بود عمل کرده یا نه. به این ترتیب اگر جدول عملش کامل بود باید خدا را شکر کند که چنین توفیقی داشته و اگر ناقص بود نوبت به مؤاخذه و کیفر نفس می رسد که این کار کار چهارمی به شمار می آید پس باید با قضای کارهایی که انجام نداده نقصان خود را جبران کند؛ البته اگر تدارک آن به وسیله ی قضا کردن باشد؛ مانند قضا شدن نماز واجب یا مستحبی، و یا ممکن است راه تدارک طلب حلالیت باشد. چنانچه موضوع حق الناس باشد؛ مثل غیبت کردن و مانند آن و گاهی تدارک کردن گذشته ها کار بیشتری می طلبد. مثلا آن که نفس خود را با روزه یا انفاق یا توبه ی مجدد و گریه و استغفار آزار بدهد و بدین ترتیب خودش را با دست خودش به چیزهایی که با درجه ی ارتکاب جرمش تناسب دارد تنبیه و ادب کند. سالک باید بداند که اگر برای مدتی پی در پی به این دستور العمل پای بند شود، به زودی خواهد دید که چگونه ترک گناهان و انجام واجبات برای او آسان می گردد و این دستور حتی نسبت به غیر مبتدی ها هم صادق است. هر چند در کمیت و کیفیت آن تفاوتی وجود دارد.[۳]
[۱]-بحار الانوار، کتاب الایمان و الکفر، باب مراتب النفس عدم الاعتماد علیها، حدیث ۱
[۲] – این مقدمه برگرفته از کتاب معراج السعاده مرحوم نراقی از صفحه ۱الی ۶۰ است.
[۳] – بند چهل و یکم از کتاب شریف المطالب السلوکیه استاد عرفان آیتالله کمیلی